- ولش کردن
- ول دادن
معنی ولش کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوبان کردن شاهیار کردن، جانشین کردن ولی قرار دادن، طعامی که، ولیعهد کردن جانشین کردن: (طغرل بک را فرزند نبود الب ارسلان محمد پسر برادرش داود را ول و وصی کرد)، کسی را بمیزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن: (دیشب فلان کس را ولی کردیم و عرق سیری خوردیم خ) ولیکن: استثنا را رساند ولی اما: (ولیکن ز دستور باید شنید بد و نیک بی او نیاید پدید) (شا)، از این جهت بالنتیجه. توضیح ولیکن از (ولکن) عربی ممال شده و بنابراین کاف آن مکسوراست نه مفتوح
متفرق کرن از هم پاشیدن
((کَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
ولی قرار دادن، جانشین کردن، کسی را به میزبانی و پرداخت مخارج عیش و عشرت راضی کردن
رها کردن، آزاد کردن، ول کردن
سره کرد بی غش ساختن: (عشق بودارگنج پنهان فی المثل نقد خود را کرده است وش از ازل) (شاه داعی)
ول دادن
هدر دادن
واکشیدن
تخصیص
اوباردن بنگشتن ناجویده فرو بردن بلعیدن
تقسیم کردن، توزیع
خواستن، یوزیدن
آفرینش
برکنار کردن
شاشیدن گمیز ریختن چامیدن شاشیدن ادرار کردن گمیز انداختن
سعی کردن، کوشیدن
افروختن آتش
باز پخشیدن
کشانیدن، آوردن: (او را بمحکمه جلب کردند)
پوشنیدن
بغلیان آمدن، اضطراب و بی تابی نمودن، شور و شوق نشان دادن
چنین و چنان گفتن، لاف زدن
تاشیدن تاشتن
در هم کردن، آمیختن
خالی کردن، رها کردن
بر باد دادن نابود کردن بر باد دادن: (همه اموال خود را تلف کرد)، نابود کردن کشتن
دوستی کردن، روی آوردن
برطرف کردن و رفع نمودن
کشتن قاتل بعوض مقتول قصاص کردن: شله کردند مرا و پس از آن رفت سوی جهنم آن نادان. (سنائی)
آشتی کردن، سازش کردن
مالیدن داروی مایع بر عضوی
غریدن، بانگ مهیب برآوردن
گستردن فرش بر زمین، گستردن